دهان
دهانی که بی موقع باز می شود 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

 

به اطرافم نگاه می کنم

و به آسمان آفتابی خیره می شوم

دستم را روی خورشید می گذارم

و به صورتم نزدیک می کنم.

خورشید پشت دستم محو می شود.

شرش کم.

حالا دیگر هیچ همتایی نداری

تو یگانه شده ای.


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:همتا,خورشید,دست,یگانه,آسمان آفتابی, ] [ 9:45 ] [ حمید انصاری ]

 

من دختری را می شناسم که وقتی لباس های آبی می پوشد، با پریان دریایی ِ افسانه های دوردست شبیه می شود.

دختری که وقتی راه می رود، همه چیز ایستاده اند؛ بی حرکت، درست مثل خلاء.

من دختری را می شناسم که می شود با چشمهای بسته او را دید و از دورترین فاصله ها حضورش را بویید. اما نمی توان به او دست زد، که مبادا به یکباره محو شود؛ چرا که پریان اینگونه اند.

عجیب اینکه او با مردم عادی گپ و گفت دارد. با آنها می خندد و با آدمهای معمولی نشست و برخاست می کند و با دختران دیگر دست می دهد و می تواند آنها را لمس کند. از اکسیژن آنها استشمام کند و لباس های آنها را بپوشد.

دختری که من می شناسم می تواند سر کلاس های درس بنشیند و به حرف های استاد گوش بدهد و حتی از حرف های او یادداشت بردارد و جالب اینکه سر جلسه امتحان هم حاضر می شود و سؤالات امتحانی را جواب می دهد؛ انگار نه انگار که او یک پری است.

دختری که من می شناسم در میان آدمهای عادی است و حرف های بامزه ی عادی می توانند او را بخندانند و او از خندیدن ابایی ندارد؛ انگار نه انگار که او یک پری است

                                                   و با تمام موجودات اطرافش تفاوت های محسوس دارد.

این دختری است که من می شناسم.


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:دختر,پری,آبی,آدمهای عادی, ] [ 14:21 ] [ حمید انصاری ]

 

 

روزگاری بود که مردمان

                                 زندگی را بیشتر دوست می داشتند؛ تا مرگ.

یاد باد آن روزها

                     یاد باد...

جواب لبخند تو را لبخند جواب بود

و دیدن طلوع خورشید را در سپیده دمان همه خواهان بودند.

دوست داشتن قاعده ای نداشت؛ این خود کم قاعده ای نبود.

پیشترها من بودم و خیالت

حالا نه من منم، نه این خیال، خیالت.

دلم نه برای گذشته، برای تو تنگ است.

اما نم نَمَک تصویر تو دارد از خاطرم محو می شود

گرچه یاد تو هنوز از اهالیه هم پرسِگی های منست؛ بیشتر از قبل.

حالا دیگر تو نه یکی، که یک جهانی

هر که را می بینم، خیال "مبادا که تو باشی"ها تکرار می شود

جهان همه تکرار توست

و همین برای جهان کافیست.

 


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:طلوع,جهان,خیال,زندگی,مرگ,دوست داشتن, ] [ 11:14 ] [ حمید انصاری ]

آدمی با آرزوهای بزرگ زاده می شود

با نیازهای پست می زید

و با حسرت های حقیر می میرد

و این دور، تمامی ندارد.

این برای گواه خداوندگاری ات کافی نیست؟


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:نیازهای پست,حسرت های حقیر,دور باطل,خدا, ] [ 9:44 ] [ حمید انصاری ]

 

 

بعد از ماه ها دوباره دیدمت...
و من چقدر این دوباره های پاره پاره را دوست می دارم.
محبوب من
کاش آن دوباره ی دیگری که دیدمت، تو را در آغوش می کشیدم
و تو رو به من، به تمام دنیا پشت می کردی
و من در چشمان دنیا زل می زدم
و با تمام گرمای تنت که در من بود، دنیا را نفرین می کردم
تا دیگر نتواند تو را با خود ببرد.
اما چطور می شود دنیایی را که تو دوست می داری، نفرین کرد
و اگر چنین توان کرد
پس این چه عشقی است؟
من چگونه می توانم، در حالی که عاطفه را در آغوش کشیده ام، دنیایی را که تو به آن مهر می ورزی، نفرین بدرقه ی راهش کنم؟
چگونه می توانم؟

Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:دیدار,محبوب,آغوش,دنیا,نفرین,عشق,عاطفه, ] [ 11:41 ] [ حمید انصاری ]

ای خود مهربانی !

            یادگار روزهای پسین ِ در یاد !

شهر تو را می شناسد.

چرا که صدای بغض من

دیوار

به

دیوار

در گوش شهر می پیچد.

چرا که هنوز شهر عاشقی های مرا یاد دارد.


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:مهربانی,یادگار,بغض,شهر,عاشقی, ] [ 11:26 ] [ حمید انصاری ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

با این همه ای قلب در به در از یاد مبر که ما من و تو "عشق" را رعایت کردیم. از یاد مبر که ما من و تو "انسان " را رعایت کردیم. خود از شاهکار خدا بود یا نبود...
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 122
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 139
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 162096
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



<-PollName->

<-PollItems->

color="#008080">دریافت كد ساعت

پیچک